فیلیپیسم در آشنایی اولیه دیدگاهی توسعه یافته برای تصمیم گیری های سخت زندگی به سبک قمار است که خاستگاه آن را میتوان در کتاب کمیک اردک مشهور دونالد داک یافت!
اگر وارد یک کازینو شوید و به عنوان نمونه بر روی میز بازی رولت حضور یابید متوجه خواهید شد که برخی قماربازها سعی دارند با بکارگیری استراتژی های ریاضی در مقابل قمارخانه به پیروزی دست یابند، با اینحال بطور معمول گروه دیگری از قماربازان برای تصمیم گیری تنها بر احساساتشان و یا عنصر شانس اتکا میکنند. در خارج از محیط قمارخانه نیز جریان زندگی ما را در همواره بر سر دوراهی و یا انتخاب های چند گزینه ای قرار میدهد که افراد مختلف ممکن است انتخاب های متفاوت و یا روش های مختلفی برای انتخاب نمودن داشته باشند.
فیلیپیسم در زندگی روزمره
در میان شخصیت های کتاب های مصور کمیک چهره ای شناخته شده از یک اردک غالبا خندان و البته زودجوش که لباس ملوانی بر تن دارد و به نام دونالد داک (Donald Duck) شناخته میشود برای سالها از ستاره های محبوب کارتونی بوده است. دونالد داک اردک نسبتا ماجراجویی است که با حضورش در داستان ها و ماجراهایش موجب سرگرم شدن علاقمندان به خواندن کتاب کمیک و بینندگان برنامه های تلویزیونی شده است، حتی امروزه نیز در بسیاری از مراکز تفریحی کودکان میتوان انواع مجسمه، بنر تبلیغاتی و یا حتی تبلیغ کنندگانی در لباس دونالد داک را مشاهده کرد.
- اگر با دونالد داک {دانلد داک} آشنایی ندارید جای نگرانی نیست، در ویدئو زیر میتوانید فیلم گلچین ۳ ساعته از کارتون های این اردک مشهور را مشاهده کنید.
مساله فیلیپیسم (Flipism) که به عنوان یک نوع شبه فلسفه محسوب میگردد اشاره به تصمیم گیری بر اساس نتیجه بدست آمده از طریق یک فرآیند تصادفی سازی نتیجه دارد. کارل بارکس (Carl Barks) نویسنده داستان های دونالد داک و در غالب ماجرای کتاب کمیک (Flip Decision) موضوع واگذاری تصمیم گیری ها به نتیجه حاصل از پرتاب سکه را برای نخستین بار در یک فرم مشخص در سال ۱۹۵۲ مطرح نمود.
در ماجرای این کتاب کمیک دوناد داک با پرفسور عجیب و غریبی به نام بتی “Professor Batty” ملاقات میکند و قانع میشود تا در ادامه از پرتاب سکه برای تصمیم گیری درباره دوراهی های زندگی استفاده نماید. گفتگوی جالبی در این میان بین دونالد داک و پرفسور بتی شکل میگیرد که مضمون و محتوای گفته پرفسور به دونالد داک بدین شرح است:
زندگی جز قمار نیست! بگذار فیلیپیسم بی هدفی تو را مسیردهی نماید.
پرفسور بتی خطاب به دونالد داک

البته در ادامه دونالد داک خیلی زود و به هنگام پیروی از این توصیه به مشکل برخورد میکند. اردک داستان دونالد داک، حتی تصمیم میگیرد بر اساس نتیجه پرتاب سکه در مسیر جاده ای یک طرفه به حرکت ادامه دهد که این موضوع موجب جریمه ۵۰ دلاری او میگردد، جالب است که دلیل این جریمه بیش از آنکه رانندگی بد وی باشد مرتبط با این حقیقت میباشد که وی به جای فکر کردن و تصمیم گیری برای خودش این موضوع را با پرتاب یک سکه مشخص کرده است.
ماجرای شکل گرفته در این کتاب کمیک و دونالد داک به نوعی بر نفی کاربرد فیلیپیسم در دنیای واقعی اشاره دارد با اینحال در ادامه این دیدگاه طرفداران خود را پیدا کرده است، اگرچه ممکن است ماجرای دونالد داک بر رد ایده تصمیم گیری عاقلانه دلالت داشته باشد با اینحال میبایست در نظر داشت که آنچه نویسنده به کند و کاو آن پرداخته در حقیقت مزایای بالقوه و پتانسیل یک توافق متعهدانه برای تصادفی سازی میباشد.

شاید بتوان فیلیپیسم بصورت روزمره را بیش از هر چیز در قماربازی یافت، قماربازها همواره در میان انتخاب های خود با گزینه هایی مبهم سر و کار دارند که سرنوشت شرط بندی صورت پذیرفته آنها را مشخص میکند. همچنین با اینکه در برنده شدن و یا بازندن بودن یک شرط نکات و روش های گوناگونی تاثیرگذار هستند و قماربازان در تلاش هستند با بررسی سیستم های شرطبندی از قبیل دالامبر، فیبوناچی و یا مارتینگل شانس خود را افزایش دهند با اینحال سایه شانس همواره بر سر قماربازان خواهد بود.
در بررسی دیدگاه فیلیپیسم میبایست این نکته نیز در نظر گرفته شود که روند تصادفی سازی تنها محدود به یک انتخاب دوگانه توسط سکه و یا حتی پرتاب یک تاس چند وجهی نیست بلکه میتواند با استفاده از الگوهای نرم افزاری پیشرفته به نتایج بهینه شده تر ارتقاء یابد. برخی بر پایه دیدگاه توسعه یافته استفاده هایی از نتایج بدست آمده در فرآیند فیلیپیسم را نوعی کمک برای رهایی ذهن از تصمیم گیری های دشوار تلقی نموده اند، تصمیماتی که میتواند با به انجام رسانیدن یک رویه تصادفی سازی مانند همان پرتاب سکه فرد را برای انتخاب میان دو گزینه همتراز یاری نماید.
فیلیپیسم (Flipism) در نگاه فلسفی و روانشناختی، نوعی نقد بر عقلانیت کلاسیک در تصمیمگیری است. مفهوم فیلیپیسم فراتر از طنز کمیک، به یک پرسش جدی درباره ماهیت انتخاب و اراده تبدیل شده است.
از منظر فلسفه تصمیمگیری، فیلیپیسم را میتوان نوعی «نظریه تصمیمگیری هنجاری» دانست—یعنی روشی که تجویز میکند چگونه باید تصمیم گرفت. هرچند این روش فاقد معیارهای عقلانیت است، اما در شرایط خاصی میتواند کارکردی داشته باشد. برای مثال، در موقعیتهایی که فرد میان دو گزینه مردد است و هر دو بهنوعی مطلوب یا نامطلوباند، انداختن سکه میتواند به آشکار شدن ترجیح واقعی کمک کند. اگر فرد از نتیجه ناراحت شود، یعنی گزینه دیگر را ترجیح میداده، و این واکنش احساسی میتواند راهنمای تصمیمگیری باشد.
در روانشناسی، این پدیده به مفهوم «ترجیحات آشکارشده» (Revealed Preferences) نزدیک است. در حالت معمول، ترجیحات مصرفکننده از رفتار خرید او استنباط میشود؛ اما در فیلیپیسم، ترجیحات از واکنش احساسی فرد به نتیجه تصادفی تصمیمگیری آشکار میشود. این روش میتواند در شرایطی که فرد دچار فلج تصمیمگیری شده، بهعنوان یک ابزار روانشناختی برای خروج از بنبست ذهنی عمل کند.
جمع بندی
فیلیپیسم نه بهعنوان یک فلسفه قابلاتکا، بلکه بهعنوان یک ابزار طنزآمیز و گاه مفید برای بازتاب ضعفهای عقلانیت مطلق مطرح میشود. این دیدگاه نشان میدهد که حتی در دنیای مدرن، گاهی تصادف و احساس میتوانند نقش مهمی در انتخابهای انسانی ایفا کنند.
در پسِ ظاهر شوخ طبع و کاریکاتوری فیلیپیسم، نوعی نقد جدی به عقلانیت مدرن نهفته است. این فلسفهی سکهمحور، هرچند در داستان دونالد داک به فاجعه ختم میشود، اما در بطن خود پرسشی اساسی را مطرح میکند: آیا همیشه تصمیمگیری منطقی بهترین راه است؟ یا گاهی باید به تصادف مجال داد تا ترجیحات پنهان ما را آشکار کند؟
از منظر روانشناختی، انداختن سکه نه صرفا برای انتخاب، بلکه برای کشف احساس واقعی نسبت به گزینهها کاربرد دارد. اگر از نتیجهی سکه ناراحت شویم، یعنی دلمان با گزینهی دیگر بوده—و این واکنش، خود نوعی شناخت است. فیلیپیسم در این معنا، ابزاری برای مواجهه با فلج تصمیمگیری است؛ راهی برای عبور از بنبست ذهنی، ولو با ترفند شانس.
فیلیپیسم نه توصیهای برای زندگی، بلکه آینهای است در برابر وسوسهی واگذاری مسئولیت انتخاب. فلسفهای که با زبان طنز، ما را به بازاندیشی در شیوههای تصمیمگیریمان دعوت میکند؛
و شاید یادآوری کند که گاهی، حتی یک سکه هم میتواند حقیقتی را رو کند که عقل از آن غافل مانده.
فیلیپیسم
